"هنر و معنویت"
هنر در واقع پدیده ای است اسرار آمیز که به صورتی ابراز سر درونی...
و گویای حالتی از سر درونی است و بسیار پیچیده که از وجودیت سرچشمه میگیرد و با انگیزه و کشش درونی به سمتی میل میکند ، او حاوی پیغام ها و زبان گویای سرنوشت فردی است که از گذشته شروع شده و در طغیان و زیر و بم های زندگی عبور کرده و با آه و ناله مخلوط گشته و با خنده ی خوشی دم ساز بوده و در گرمی و سردی غوطه ور شده و با خوبی و بدی ساخته و اکنون به نوعی هویت وجودیت خود را به زبانی تعریف میکند . گاهی آن را به رنگ و گاهی به تصویر بروز میدهد و گاهی برایش میخواند و گاهی با آن میرقصد و گاهی هم مینویسد و به هر تقدیر به صورتی خود را نمایان می سازد . این همان پدیده ای است که به آن «هنر» گویند . همان پدیده ویکتور هوگو را وادار به نوشتن میکند و حافظ را به شعر و داوینچی را به کشیدن و موریس بژار را به رقص در صحنه ی تئاتر ، همان پدیده انیشتین می افریند و همان پدیده گاهی در تلاطم یک مسیر فرد را به گریه و گاهی به خنده و گاهی به عشق و گاهی به تسلیم وا می دارد . این پدیده بار ها دیده شده به عناوین و رنگ های مختلف . تا این پدیده نباشد میل و کششی نیست و تا میل و کششی نباشد حرکتی نیست و تا حرکتی نباشد موجودیتی نیست . این حلقه های زنجیره ای دست به دست هم میدهند و گام به گام با انسان به دنیا می آیند و در تمام مسیر زندگی او را بدرقه میکنند . این پدیده در مولانا دیده شده که چگونه او را به شعر و رقص و پایکوبی میکشاند و در نسیمی حالتی به او پدیدار میکند که در آیینه ی خویش پرده ی خدا میبیند و من را من الله میگوید . این پدیده سرهای بسیار دارد و به رنگ های گوناگون جلوه گر میشود . هر کس در بعدی , رشته ای از آن را درمیابد و انعکاس میدهد . این انعکاس سرنوشتی که آن فرد را احاطه کرده و روزگاری که بر آن گذشته و کتاب سرنوشت را باز میکند و برای من و شما میخواند . هیچ انسانی نیست که از این پدیده به دور مانده باشد و سرگذشتی نداشته باشد. برای شناخت این پدیده باید در مرحله ی اول کشش ,میل و بروز آن را شناخت و دانست . از آن طریق شاید راحت بتوان پی به وجود و انگیزه ی این پدیده برد .
این پدیده چیست ؟ میل و کشش درونی به چیزی را هنر میگویند که آن پدیده است . این پدیده یک عمل شناخت معرفت درون است که با تراوش بیرونی آن پی به اسرار آن پدیده میتوان برد .
چگونه توسط یک پدیده بیرونی میشود پی به اسرار آن برد ؟ بحثی بسیار پیچیده است که مستلزم دانش بسیار حساس معنوی است . منشا تولید پدیده یعنی هنر یا از روان است ( پیسیشیک ) یا تکنیک است و یا متافیزیک که همان معنویت است . آنچه که در پیرامون ظاهری یک انسان جلوه میکند و توسط عوامل حساس جسمی گرفته مانند چشم و گوش و .... به صورتی بروز میکند در واقع ثمره اثر محیط بر روان است و در این قسمت پیسیشیک جا داده میشود و این قسمت از هنر زائده ی تخیلات و احساسات با انگیزه های چشم و گوش و روان تکمیل و پایه گذاری میشود که ردپایی برای شناخت واقعی هنر و انگیزه هایی برای شناخت موجودیت نمیگذارد . در قسمت تکنیکی آنچه که توسط تکنیک آموخته میشود با عقل بررسی و استوار میگردد . در این قسمت هنر در واقع میتوان توسط کمک واقعی برای قسمت پیسیشیک و یا متافیزیک باشد و در این صورت هر دو قسمت را تکمیل میکند مثل اهرام مصر که هم تکنیک داشت و هم پدیده ی علمی متافیزیک .
و اما آنچه در قسمت درونی این پدیده است در طی مدت طولانی به همراه دارد و تنها راه بازگو کننده ی وجود علم وجودیت است و تنها راه شناخت سرنوشت موجودیت است و در واقع هویت فرد است که تمام اعمالش به طریقی نمایش داده میشود . مثلا از محتویات شعر حافظ میتوان درک به شناخت حافظ نمود و از روی پرده های لئوناردو داوینچی و میکل آنژ و ..... میتوان پی به وجود آنها برد و شاید هم زبان متافیزیک آنها را شناخت . واگر باز کنجکاو تر شویم از خود بپرسیم چگونه به این صورت تصویر متافیزیک را میشود در صفحه ی فیزیک پیاده کرد?
میشود پرسید با کدام زبان و با کی صحبت کردند و چه می گویند . این واقعیت یک پدیده است و این زبان بسیار حساس چیست و از کجا سرچشمه گرفته . آیا زبان روح نیست ؟ پس باید درک و فهم و شعور روحی آنرا بفهمیم . و این دریای بیکران وجودیت را که همان پدیده است بشناسیم وگرنه روزی قایق ما را سرنگون میکند و در تلاطم امواج میبرد و خرد میکند . راهی است که باید بشناسیم و زبانیست که باید بدانیم و اشاره ای است که باید بفهمیم وگرنه سرگردان این طوفان خواهیم بود .
به هر تقدیر گفت و گویی درونی است که زبان درونی میخواهد و بس . اگر تاریخ یک کشور را ورق بزنیم صرف نظر از جنگ ها و کشتار ها و قتل و غارت و کشور گشا یی ها و .... به یک نکته ای می رسیم که فرهنگ است . اگر این قسمت را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم ردپای افرادی است که فرهنگ را ساخته اند . حال اگر افراد را دقیقا موشکافی کنیم پدیده ای را میبینیم که هنر نام دارد یا شجاعت یا تفکر یا موسیقی یا نگارش و نقاشی و .....
مجموعه ای از این پدیده ها به نام هنر فرهنگ یک ملت را میسازند و هرچه این مجموعه بالاتر و بهتر باشد فرهنگ غنی تر و انسانی تر است . فرهنگ ملت ها را هنر ها میسازند و هنر ها آثاری است از افراد و افراد هم بروز دهنده ی هنر های واقعی هستند .
در واقع از هر دریچه ای میشود پی به وجود یک واحد هنری برد که سازنده ی معنویت است و معرفت به آن علم هنر واقعی است .
بنده که خودم را نه هنرمند میدانم و نه شناخت آن را دارم وقتی در تمام مدت به عنوان یک فرد علمی از دریچه ی علمی به این پرداخت های خود نگاه کردم فقط یک علم دیدم .
علم شناخت و علم معرفت به خود و از این طریق پی بردم که چرا آمده ام و وظیفه ام چیست و به کجا باید بروم .
در این مدت سعی کردم آنچه که از معرفت روحم ابلاغ میگردد به همان طریق روی پرده ی نقاشی بنگارم
و چون راز درونی گواهی دهد از سر وجود دیگر چیزی نمیگویم و قضاوت را به شما میسپارم.