دلیل بودنم تویی

دلیل بودنم, بخود رسیدنم تویی

دلیل ماندنم, بجان خریدنم تویی

باورم به بودنت برآن نیاز هستیت

نیاز من به دیدنت بدل نشاندنت

برای سجده عبادتت به خود ترا نشاندنت

بخاک رسیدن و بتو رسیدنم تویی

به قطره نگاه حسرتم که می‌رود ز تو

به اشک باورم که می چکد زتو

به خاک گونه ام چو هیچ می‌رود بباد

به آه گرم من عبادتم تویی

ترا که من ز دور بیکران گرفته ام

بدل درون خود بجان نهادمت

ترا که روزی هستید محال بود بودنت

محال بود دیدنت به آرزو کشاندنت

مرا زتو عبادتی, ترا ز من عنایتی

بهر نیازبودنم کشاندنم به عشق خود تویی

ترا بدل به باورم به عشق خود سپردمت

ترا زمن مرا زتو یکی به حق کرامتت

مرا براین عبادتت بخوان که سر نهادمت

برآن نیاز بودنم به بودنت عبادتت کنم

به هستیت ، به آن اثر ستایشت کنم

به خود به دل هزار هزار خدا خدا کنم

مباد که ازدرون خود تو را رها کنم

زخود مباد ز تو برون زخود جدا کنم

برای دیدنت هزار دوباره ای خدا

به کوه و دشت بیکران نظرکنم

به آسمان ستاره ها چوگم شده دعا کنم

به این طرف و آن طرف چو خاک بسرکنم

عبادتی چو تاجران بهر خدای این زمین کنم

مباد از آن درون خود ترا عزیز رها کنم

زخود برون جدا کنم

براین نیاز بودنت

بدل هزارخدا خداکنم

درون هستیم تویی

برون زخود جدا کنم

به سجده بردرون کنم

که سجده ام تویی

به خاک میرسم زخود درون خود

به هر چه می برم نگاه خود

به چشم قلب من اثر تویی

جدا نمی شود مرا از آن اثر

اگر نگاه من به خود رود به تو

که تارپود من زتو به من تویی

هوای زنده نفس اگر به سینه ام رود ز تو

به عمق سینه ام برای ماندنم تویی

سلام براین نهاد توکنم

سلام بر این اثر بتوکنم

اگر خودی به خود نظرکنم

هدف از این خودی به خود تویی

بمان درون من بدان اثر

که تارپود هراثر تویی

11/2/2013

 

بازگشت به قبل