چیست که در وجود من آید بجوش
چیست که در وجود من آید بجوش کیست که آه من آرد سروش
بی خبرم از تو و ازخویشتن
ای به درون من ساکت خروش
درعجبم اینکه منم یا تویی
اینهمه نجوا به سرم آید خروش
کیست گرفته است چنین جای من
باهر سخنی پند او آید بگوش
ای به من نزیک تر از جان من
این چه نوایی است به خود آید بجوش
روح تو بر این دل و جانم دمید
نیست مرا درک همه عقل و هوش
هست وجودم همه از بود تو
من چه کنم عقل زبانم کشیده بجوش
بود وجودت همه آن راز عشق
عشق در این سینه نهادش سروش
باده عشق تو به هر لب به درونم رسید
جان بهمه ذره وجودم بیامد بهوش
حیف توانم ز تو گفتن بسوخت
ور نه همه از تو شنیدن بخود آید بجوش