من دراین خاطره عمر

 

من دراین خاطره عمر

بدریای امید

قطره ای اشک

به آرامش یک کودک

به دامن تو میریزم

من دراین باور دنیایی

ازهمان قطره اشک

زمزمه سجده به خاکت کردم

یادم افتاد که در نور

بدنبال تو گشتم شب وروز

باوری داشتم ازآیه نور

درصبح امید

کوله باری ازهمه غربت دور

دراندیشه تو

درآینه بیداری عشق

درنسیم

باد بهار

در زمین خشک و سرد

این خشت وجود

باورحس شکوفایی گل

زندگی با همه فهم و نفهمیدن من

روئید زتو

عشق به زیبایی تو

دیدمت چون یک فرشته

به پرواز بلند

سبک بال و سفید

آرام و ستبر

سرعت نور زخود

بینهایت بلند

مهربانی به آرامش روح

به لطافت ز نور

به کرامت به صفا

آرام آمدی در روحم

با همه مهر نشستی درقلبم

با من خاکی پست هم نشین سفر خاک شدی

چشم من مست زتوست

خاک پایت همه فرش

آسمانت و زمین

سجده من

همه بود و نبود

ارزانی تو

راست میگویم

بتو قسم

همه قربانی تو

 

بازگشت به قبل